جدول جو
جدول جو

معنی خرمن کوفته - جستجوی لغت در جدول جو

خرمن کوفته
(خِ یا خَ مَ نِ تَ)
خرمنی که آنرا کوبیده اند. خرمنی که آماده برای جدا کردن دانه های آن از سایر قسمتهای آن است. عرمه. قصری
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ شِ کَ دَ)
کوبیدن خرمن. کوفتن خرمن. خرمن را زیر آلاتی خرد کردن بجهت خارج کردن دانه های آن از قسمتهای دیگر. دوس. دیاسه. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(خِ / خَ مَ نِ تَ/ تِ)
خرمنی که هنوز خرد نکرده اند. خرمنی که هنوز نکوبیده اند. کدس. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(خِ / خَ مَ تَ / تِ)
آنکه خرمن او سوخته است. کنایه از مفلس و بیمایه. آنکه مایه بباد داده است. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) :
زآنکه هر بدبخت خرمن سوخته
می نخواهد شمع کس افروخته.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(خَ مَتَ)
دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان قزوین، واقع در 15هزارگزی قزوین و چهارهزارگزی راه محمدآباد علم خانی. کوهستانی، معتدل. آب از چشمه و رود محلی. محصول آن غلات، بنشن، لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و چوبداری. صنایع دستی قالی و جاجیم و جوراب بافی. راه آن مالرو و از محمدآباد علم خانی می توان ماشین برد. ساکنان از طایفۀ چگینی اند ولی تغییر مکان میکنند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(خِ / خَ مَ)
نام کوهی است که کوههای احمری از سمت جنوب به سیاه کوه و این کوه متصل است و از کوههای منطقۀ فارس می باشد. (از جغرافیای غرب ایران ص 33)
لغت نامه دهخدا